عـکس از کانادا-من میرم کانادا

 

نوشته شده در جمعه 20 اسفند 1389برچسب:,ساعت 19:59 توسط حبیب| |

اندر حکایت هواپیما سواری

 

 

 
 

 

 

نوشته شده در شنبه 7 اسفند 1389برچسب:طنز,خنده دار,طنزنامه,ساعت 20:47 توسط حبیب| |

می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟


می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟


به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت:

فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟


می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟


از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند

نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,ساعت 3:30 توسط حبیب| |

از کلیه دوشیزگان قدبلند زیباروی واجد شرایط زیر تقاضا داریم تقاضانامه‌ها و رزومه خود را جهت ربودن دل بنده به صورت پیغام در قسمت نظرات یا به وسیله ایمیل به نشانی بنده بفرستند. بدیهی است پس از انجام بررسی‌های کامل، نام افراد دارای صلاحیت به وسیله همین تریبون اعلام خواهد شد

نکته: ما تو کارمون پارتی بازی نداریم، یعنی لطفا از قرار دادن پول نقد در نامه یا پیغام خود بپرهیزید و هی نگید ما فامیل فلانی هستیم

شرایط پذیرش

1. سن بالاتر از 18سال و کمتر از 22سال باشد

2. قد کمتر 165سانتیمتر و بالاتر از 175سانتیمتر نباشد

3. افراد خیلی ترکه‌‌ای و زیادی چاق قابل پذیرش نیستند. (چون من حوصله رژیم چاقی و کلاس لاغری ندارم)

4. هر وقت من خواستم می‌ریم هر رستورانی که من گفتم. آبگوشت، کوفته، کله‌پاچه و میرزاقاسمی با کلی سیرترشی دوست دارم

5. اهل کادو خریدن و هر روز لاو ترکوندن نیستم

6.اگر خدای نکرده، زبانم لال، خدا اون روز رو نیاره که ازدواج کردم و وبال گردنم شدی، مامانم اینا و مامانت اینا نداریم که خوشم نمیاد.

7. عمراً نفقه بدم. چهارده‌ تا هم بیشتر مهر نمی‌کنم


8. باید یک جایی کار کنی، یک کاری هم واسه عصر من گیر میاری چون حوصله مسافرکشی و رانندگی ندارم

9. بابات باید پولدار باشه تا من در صورت لزوم بتونم بتیغمش.

10. پول اضافی ندارم برای پوشک کامل بچه بدم. می‌ری کهنه و لاستیک می‌خری، خودت می‌شوری

11. به مامانت می‌گی سیسمونی خوب بیاره

12. باید خوشگل باشی چون پول واسه لوازم آرایش نمی‌دم

13. موهای وزوزی نباید داشته باشی، چون نرم‌کننده ایرانی الآن شیشه‌ای هزار تومن شده

14. موهای خرمایی و مشکی رو ترجیح می‌دم

15. نباید ورزشکار باشی چون قدرتت خیلی زیاد می شه !

16. اگه سر کار بری یا کاری داشته باشی نباید دیرتر از 5 خونه باشی

17. از الان باید کلاس آیروبیک بری تا چندسال دیگه بد هیکل نشی، پولشم از بابات بگیر. من 10سال دیگه زن شکم گنده نمی‌خوام

18. باید فال قهوه بلد باشی بگیری، چون من دوست دارم

19. دوستات رو هم هر روز نمیاری خونه، فهمیدی؟

20. یک ماشین ظرف‌شویی هم قاطی جاهازت بذار. دوست ندارم پوستم خراب بشه

21. لازم نیست واسه یک خونه 50متری، جاهاز خونه 200متری بخری

22. من مبل تختخواب شو دوست دارم

حالا در خدمتیم
.
.
.
به نظر شما شرطی مونده ؟

نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,ساعت 3:28 توسط حبیب| |

از کلیه دوشیزگان قدبلند زیباروی واجد شرایط زیر تقاضا داریم تقاضانامه‌ها و رزومه خود را جهت ربودن دل بنده به صورت پیغام در قسمت نظرات یا به وسیله ایمیل به نشانی بنده بفرستند. بدیهی است پس از انجام بررسی‌های کامل، نام افراد دارای صلاحیت به وسیله همین تریبون اعلام خواهد شد

نکته: ما تو کارمون پارتی بازی نداریم، یعنی لطفا از قرار دادن پول نقد در نامه یا پیغام خود بپرهیزید و هی نگید ما فامیل فلانی هستیم

شرایط پذیرش

1. سن بالاتر از 18سال و کمتر از 22سال باشد

2. قد کمتر 165سانتیمتر و بالاتر از 175سانتیمتر نباشد

3. افراد خیلی ترکه‌‌ای و زیادی چاق قابل پذیرش نیستند. (چون من حوصله رژیم چاقی و کلاس لاغری ندارم)

4. هر وقت من خواستم می‌ریم هر رستورانی که من گفتم. آبگوشت، کوفته، کله‌پاچه و میرزاقاسمی با کلی سیرترشی دوست دارم

5. اهل کادو خریدن و هر روز لاو ترکوندن نیستم

6.اگر خدای نکرده، زبانم لال، خدا اون روز رو نیاره که ازدواج کردم و وبال گردنم شدی، مامانم اینا و مامانت اینا نداریم که خوشم نمیاد.

7. عمراً نفقه بدم. چهارده‌ تا هم بیشتر مهر نمی‌کنم


8. باید یک جایی کار کنی، یک کاری هم واسه عصر من گیر میاری چون حوصله مسافرکشی و رانندگی ندارم

9. بابات باید پولدار باشه تا من در صورت لزوم بتونم بتیغمش.

10. پول اضافی ندارم برای پوشک کامل بچه بدم. می‌ری کهنه و لاستیک می‌خری، خودت می‌شوری

11. به مامانت می‌گی سیسمونی خوب بیاره

12. باید خوشگل باشی چون پول واسه لوازم آرایش نمی‌دم

13. موهای وزوزی نباید داشته باشی، چون نرم‌کننده ایرانی الآن شیشه‌ای هزار تومن شده

14. موهای خرمایی و مشکی رو ترجیح می‌دم

15. نباید ورزشکار باشی چون قدرتت خیلی زیاد می شه !

16. اگه سر کار بری یا کاری داشته باشی نباید دیرتر از 5 خونه باشی

17. از الان باید کلاس آیروبیک بری تا چندسال دیگه بد هیکل نشی، پولشم از بابات بگیر. من 10سال دیگه زن شکم گنده نمی‌خوام

18. باید فال قهوه بلد باشی بگیری، چون من دوست دارم

19. دوستات رو هم هر روز نمیاری خونه، فهمیدی؟

20. یک ماشین ظرف‌شویی هم قاطی جاهازت بذار. دوست ندارم پوستم خراب بشه

21. لازم نیست واسه یک خونه 50متری، جاهاز خونه 200متری بخری

22. من مبل تختخواب شو دوست دارم

حالا در خدمتیم
.
.
.
به نظر شما شرطی مونده ؟

نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,ساعت 3:28 توسط حبیب| |

به یک معتادی گفتند با اعداد 45 ، 46 ، 47 و 48 جمله بساز. گفت :
 چلا پنجه مي کشي؟
 چلا شيشه مي شکني؟
 چلا هف نمي زني ؟
 چلا هشتي ناراحت؟
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,ساعت 3:23 توسط حبیب| |

 یه رشتیه تو تخت پیش عیالش دراز کشیده بود

 

که یهو احساس کرد 6 تا پا زیر لحافه

در جا پرید از تخت پائین و شمرد 1 . 2. 3 . 4 بعد گفت

بازم خیالاتی شدم

نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,ساعت 3:19 توسط حبیب| |

سه مرحله زندگی

هر کسی در زندگی خود سه مرحله دارد: به عبارات انگلیسی توجه کنید

 

اول : جوانی

Have Time + Energy …but No Money

 

دوم : کار و تلاش

Have Money + Energy …but No Time

سوم: پیری

Have Time + Money …but no Energy

نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,ساعت 2:15 توسط حبیب| |


Power By: LoxBlog.Com